کد مطلب:94452 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:196

خطبه 035-بعد از حکمیت












[صفحه 147]

طی قراری ابوموسی اشعری از طرف علی (ع )، و عمروعاص از جانب معاویه، در امر خلافت به حكمیت انتخاب شدند در این هنگام علی (ع )، دور از خدعه ای كه در دست اقدام بود، در كوفه در انتظار نتیجه حكمیت آن دو بود. عمروعاص، ابوموسی اشعری را فریفت و قرار شد كه هر یك جداگانه به بالای منبر رفته، امیر خود را عزل كنند و امر خلافت را بعهده شورا گذارند. عمروعاص، موسی اشعری را وادار كرد كه نخست او به بالای منبر رود و علی را از خلافت عزل نماید. و چنین هم شد اما چون نوبت به عمروعاص رسید، وی بالای منبر رفت و در برابر چشمان منتظر حاضران، خلاف قول و قراری كه گذاشته بود، معاویه را به خلافت منصوب كرد. هنگامیكه این خبر زشت و ناجوانمردانه در كوفه به علی (ع) رسید، دلتنگ و نژند پای بر منبر نهاد و این خطبه را ایراد فرمود اینك كه به ظاهر معاویه در امر خلافت استقرار یافته بشنوید كه چه می گویم در این روزگار سخت و رویدادهای ناشی از نگونی بخت و با این حوادث عظیم بشری و اینهمه ستمگری، باز هم، سپاس بی مثال آفریدگاری را سزاست كه برای ذات پاكش همتائی نیست و در نظام و قوام گیتی، او را شریكی و جلیسی نیست. و نیز گواهی می دهم كه محمد محمود

بنده فرمانبر اوست اما بعد... آگاه باشید كه هر حكمت آموز مهربان، كه بر حقیقت، دانا و در سرنوشت كار، بینا است، راه نافرمانی و عناد پیشه كند، بی هیچ تردیدی حسرت بسیار و اندوه فراوان برد و ندامت بی پایان انتظارش را می كشد. از آغاز، من آنچه شرط راستی و عدالت بود، بی هیچ تردید و دو دلی، با شما گفتم و شما را با سرنوشت این حكومت آشنا و آگاه كردم. در گنجینه خاطرم، آنچه رای گوهر بها بود، بی دریغ در اختیارتان نهادم، اما شما همچون آدمیان خیانت پیشه بداندیش، و نیز مانند مردمان گنهكار پندناپذیر، سر از سخنم باز زدید، تا اینكه كار این سركشی تا بدانجا بالا گرفت كه اندرز گوی روشندل، دلش تیره شد و تردید در جانش نشست و سنگ آتش زنه، جرقه اش را در خود فرو كشید پس كار من و شما به مثل ورید برادر هوازن می ماند كه گوید: نصیحت مرا در گوش نگرفتند، تا اینكه بامداد آمد و حقیقت اندرزم آشكار شد


صفحه 147.